شبیه معادلات چند مجهول
ی شده ام این روزا هیچ کس از هیچ راهی مرا نمیفهمد
چه کنم ؟ تا تو باورم کنی ... از یاد بُردنت " حتی برای ثانیه ای کار من نیست !!!
چه تکلیف سنگینی ست بلا تکلیفی وقتی نمی دانم ... دارمت یا ندارمت !!!
خاطرات تمام نمی شوند ، تمامت می کنند …
لامصب مثل سیگار است خاطره …حال می دهد اما از درون می پوساندت …
از سوختن هر چیزى خاکستر به جا میماند ولى از سوختن زندگى خاطره …
دستانم را محکم تر بگیر ، من هنوز هم نمی خواهم تو را به دست خاطرات بسپارم …
بفرمایید
یک فنجان خاطره تلخ می خورید یا با شِکر دروغ شیرینش کنم ؟
گاهی
نفس به تیزی شمشیر می شود
از هرچه زندگیست دلت سیر می شودگویی به خواب بود جوانیمان گذشت گاهی چه زود فرصتمان دیر می شودکاری ندارم آنکه کجایی چه می کنیبی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
خاطره اگر در جهنم هم باشد دل را تنگ جهنم میکند و تو با تمام بهشتی بودنت در حسرت جهنمی …
شهامت میخواهد بدون “اشک” ، خاطراتت را مرور کردن …
خود آزاری یعنی میری اونجاهایی که باهاش خاطره داشتی و به یادش می میری …
دلتنگ نشدی ببینی چگونه خوب ترین خاطره ها بی رحم ترین شان می شود …
قانون بقای خاطره :
انسان نمیتواند از خاطره فرار کند بلکه از خاطره ای به خاطره ی دیگر غرق میشود …
بعضی دوستیا شوخی شوخی میان و جاگیر میشن توی دلت !تبدیل به یه عشق عمیق میشن …
ته نشین میشن توی قلبت …ولی یه روز خیلی راحت تو سکوت میرن !
اونجا باورش سخته ، اونوقته که باید بلد باشی چطور با یه خاطره کنار بیای !
با دقت انتخاب کن ، خاطرات تنها چیزی هست که برامون می مونه ؛ حداقل خوب هاش رو بردار …
نمیدانم چه بر سرِ من و این خیابان ها آمده که هر جایی میخواهم بروم به کوچه ی خاطراتمان میرسد …
تو برمیگردی و زندگی را از جایی که پاره شده دوباره به هم میدوزیم …
در صندوقِ خاطره ها هنوز نخ برای بخیه زدن هست …
ما هر دو رهگذریم …تو از خاطرم ، من از خاطراتت !
آرش نیستم که کمان به دست گیرمامالحظه های با تو بودن را خوب شکار میکنم از بین خاطراتم !
.
بعضی وقتا آدم یه جمله هایی رو میخونه و یه نفس عمیق پشتش میکشه و توی یه ثانیه یه دنیا خاطره میاد جلو چشمش !
خاطراتم را خیس کردند چشمان بارانی ام …
نه که چیزی برای گفتن نباشد . . . نه!
به این سکوت پیله کرده ام . . . نه که ندانم چه بگویم . . . نـــه!!
اینروزها من از همیشه پر تر از حرفــم! از همیشه بیشتر گفتنی ها دارم . . .
ولی من ماندم و یک عـــــــالمه ناگفته هایِ ناشنیده ..
نظرات شما عزیزان:
پرنسس
ساعت11:16---17 دی 1391
آیا می دانید که اگر شما در حال حمل قرآن باشید شیطان دچار درد شدید در سر میشود
و باز کردن قرآن ، شیطان را تجزیه می کند و با خواندن قرآن ، به حالت غش فرو میرود
و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش میشود
و آیا شما می دانید که هنگامی که می خواهید دوباره به این پیام را به دیگران ارسال کنید
شیطان سعی خواهد کرد تا شما را منصرف کند